نازلی یه دختر ۲۴ساله هست که مادرزادی بیماری قلبی داره…تنها راه درمانش پیوند قلبه…از این موضوع فقط پدرش مطلع هست ولی چون قلب پیوندی پیدا نشده نتونسته به نازلی بگه.. تو این حین با “فرات” صاحب یه شرکت آشنا میشه…عاشق همدیگه میشن…ولی عشق اونا تلخ و با بدشانسی روبرو میشه.. نازلی و فرات بعد یه شب عاشقانه مجبوری از هم جدا میشن…چون نازلی یه رو روز قبل فهمیده بود اگه پیوند صورت نگیره می میره.. همون لحظه یه فکری به ذهنم پدر نازلی میرسه…برا زنده موندن دخترش حاضره قاتل بشه…برا کشتن خودش و رئیسش “شکریه” که میخواد قلبشو به نازلی اهدا کنه عمدی تصادف میکنه…ترمز ماشین قطع شده بود.. نازلی از هیجان فرصت جدیدی که پیش اومده سریع میره پیش معشوقش “فرات”… در حالیکه عشقشون محال تر شده…زندگی قهرمان هامون یه مجادله ای شده که آخرش کسی پیروز نمیشه…فقط عشق ابدی نازلی و فرات باقی مونده…